آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

آرین و آریا و بردیا

امروز خونه عموی بابایی دعوت بودیم و یکی از دوستان خانوادگیشون هم دعوت بود و آقا پسرهاشون آریا و بردیا که با هم داداش هم هستن با آرین سه تایی چند ساعتی را  حسابی بازی کردن و کشتی گرفتن و...... خلاصه اینکه عکسهای زیر شیطنتهای این سه نفر را کامل نشون داده. آرین هم که عاشق بازی با پسرهای بزرگتر از خودشه.معلوم بود به هر سه تاشون حسابی خوش گذشته. و یه آهنگ هم گذاشتن و آرین هم سنگ تموم گذاشت و همه جوره میرقصید و همه محو تماشا بودن و دور و بریا هم قربون صدقه میرفتن و من هم فیلم میگرفتم. آرین در حال دست و پنجه نرم کردن با شاسخین این سه نفر در حال کشتی گرفتن بودن و برادر بزرگتر دستش را داره نشون میده که آرین یه کاری کرده و حالا نوبت ...
21 دی 1390

یه پیاده روی طولانی دو نفره .....

دیروز عصر من و آرین جون حاضر شدیم تا با هم برای اولین بار به یه پیاده روی طولانی دو نفره بریم. و یه بیسکویت هم به پسر قشنگم دادم تا حسابی کل راه مشغول خوردن و دیدن مغازه ها بود طوریکه اصلا دست منو نمیگرفت و مجبور بودم از سر کوچه ها که می گذشتیم بغلش کنم و بگذارم اون سمت که خدایی نکرده با ماشینها تفاصد نکنیم. وسطهای راه نگاهم میکرد و یه لبخند ملیح نثارم میکرد و به این معنی که کلکی برات دارم  تا اینکه از مسیری که اومده بودیم برمیگشت و می دوید تا منم دنبالش بدوم و من هم نامردی نکردم و دویدم هم پسرم کلی می خندید و خوشحال بود و هم من یه یادی از بچگیهام کردم. خیلی خوشحال بودم که بیرون اصلا بهونه خرید یا اینکه خسته شده باشه و بغلش کنم نمی...
21 دی 1390

یه گردش دو شیفته...

امروز جمعه برای ناهار خونه مادرجون رفتیم و سپس همگی برای گردش به برغان رفتیم و منظره زیبای روستا که تقریبا هنوز پوشیده از برف بود مثه پوسترها بود.وبعداز کلی گردش هوا دیگه داشت تاریک میشد و باید سریع بازمیگشتیم خونه تا به سانس دوم گردش که با دوستامون بود میرسیدیم.(به این میگن یه برنامه گردش فشرده.....) اینم یه جورشه دیگه... با دوستامون بعداز صرف عصرونه راهی فرحزاد شدیم .مثه همیشه حسابی خوش گذشت و آرین هم حسابی واسه خودش خوش میگذروند. خدانکنه ما بخواهیم بریم جایی برای صرف چای......این آزمایشات آرین تمومی نداره............ باز هم بساط قوری و فنجون و همون کارهای همیشگی و در آخر چای نخوردن و ریخت و پاش های این گل پسر...........خلاصه اینکه ما با و...
13 دی 1390

دومین شب یلدای آرین جون

  پسر قشنگم... انشااله همه لحظه های پایانی پاییزت ، پر از خش خش آرزوهای قشنگ باشه... با آرزوی صد و بیستمین شب یلدا واسه تو فرشته خوشبختی... بدو که روز کوتاهه / پائیز آخر راهه هندونه رو آوردی؟ / جوجه هاتو شمردی ؟ زمستون میشه فردا / مبارک باشه یلدا !    شب يلدا شد و ميلاد خوش ايزد مهر زايش نور از اين ظلمت تاريک سپهر شب يلدا شد و بر سفره دل باده عشق رخ معشوقه و مدهوشي دلداه عشق شب يلدايتان پرستاره و پرخاطره باد... ...
13 دی 1390

کریسمس 2012 مبارک

   پسر قشنگمون آرین جون:       اميدوارم بابانوئل به جاي کادوي زيبا       تقدير زيبا براي تو هديه بياره       تقدير خوب رو نميتوني الان حس کني       اما در آينده ميفهمي بهترين آرزو رو برات داشتیم،عزیزم کریسمس مبارک... امسال دومين کريسمس آرين جونه و امشب همه پدربزگها و مادربزرگهاي آرين جون و همچنين عمو سعيد خونمون دعوت بودن وهمگي دور هم جمع بوديم و زحمت شام امشب با مادرجون بود و براي شام کوفته تبريزي تدارک ديده بود. دستش درد نکنه حسابي سنگ تموم گذاشته بود بخصوص با تزئينات قشنگي که انجام داده بود.آرين جون مهمون نواز ...
13 دی 1390

تولد دوست مامانی در جاده چالوس

امشب تولد دوست دوران دانشگاه ماماني بود و همگي براي شام به رستوران کوهساران جاده دعوت بوديم. بعد از شام در مسير رستوران ماشينهارو نگه داشتيم و حسابي همه بزن و بکوب کرديم و آرين جون سردش شده بود و بابايي داخل ماشين برد تا نازگل ماماني گرم بشه.و آرين هيجانزده به هممون نگاه ميکرد و بعد براي صرف چاي به سفره خانه بهار در همان جاده رفتيم و طبق معمول هميشه آرين با قوري چاي و فنجونها شروع به بازي کرد البته دانشمند کوچولوي ما چاي رو از قوري به فنجون ميريزه و بلعکس. و دقيقه ها اين عمل رو انجام ميده تا از آزمايشاتش نتيجه بگيره و بعد از اینکه همشو روی زمین میریزه در آخر بي خيال ميشه.خلاصه اينکه امشب خيلي خيلي به همه خوش گذشت برگشتني با صداي موسيقي ...
9 دی 1390
1